
«جشنواره ایرانیان سانفرانسیسکو (سپنتا) فرامرز قریبیان را بهترین بازیگر مرد هفتمین دوره خود معرفی کرد» خبری که خیلی زود از صدر اخبار فرهنگی چند روز گذشته حذف و مخاطبان نیز به سادگی از کنار آن گذشتند.
به گزارش گروه فرهنگی سراج24؛ به حاشیه رانده شدن خبر موفقیت یک هنرمند ایرانی در یک جشنواره بینالمللی یک سوال در ذهنم ایجاد کرد و آن این بود که براستی چه تفاوتی بین «قریبیان»ها و جامعه روشنفکرنمای سینمای ایران است که امثال «قریبیان» به کنج عزلت (شما بخوانید بایکوت خبری) رانده میشوند و در مقابل، سخنان ضدایرانی یا سیاهنماییهایی یک کارگردان یا هنرپیشه روشنفکرنما از جامعه ایران تا مدتها حاشیهساز میشود؟!
وقتی اظهارات رخشان بنی اعتماد به واسطه حضور در فلان جشنواره به اصطلاح بینالمللی، گوش به گوش، دهان به دهان و رسانه به رسانه میچرخد و خود را به عنوان نماد روشنفکری در برابر چشمان طیف خاص سینمای ایران «عزیز» میکند یا حتی زمانیکه خبر حضور «خودشیفته» در فلان فیلم مسالهدار در کسری از ثانیه صدر اخبار را به خود اختصاص میدهد و اظهارات سخیف یک کارگردان سینما در رابطه با دفاع مقدس و 8 سال جنگ تحمیلی به سرعت نور در فضاهای حقیقی و مجازی منتشر می شود؛ از خود می پرسم که براستی چرا باید بسادگی از کنار خبر موفقیت یک هنرمند که صرفا بخاطر هنرش برگزیده شده نه به افتخار القای جو سیاهنمایی از کشورش، بگذریم.
«غربت» قریبیان زمانی بیشتر به چشم میآید که بدانیم او بواسطه هنر ذاتیاش از جشنواره سپنتا جایزه دریافت کرده نه به هوای سخنان ضدایرانیاش و این میشود همان ارزشی که اتفاقا برخیها قبولاش ندارند! ارزش هنر به خلوص آن است؛ درست مانند طلا! هرچه درصد خلوصش کمتر شود، طبیعتا از ارزشاش هم کاسته می شود. هنر هم همین است. وقتی یک فیلم یا اثر یا حتی هنرمند در یک جشنواره خارجی برگزیده می شود، زمانی این انتخاب تحسین برانگیز می شود و هر ایرانیای را به وجد می آورد که بدانیم درجه خلوص این انتخاب بالاست و از ناخالصیهای دنیای سیاست در آن خبری نیست!
سینمای ایران یا بهتر بگوییم مردم ایران بیش از آنکه به هنرمندان روشنفکر نیاز داشته باشد که با ذرهبین به جان مشکلات جامعه بیافتند و آنها را بولد کنند و در جوامع غربی بر سر مردمشان بکوبند؛ به هنرمندانی نیاز دارند که با هنر خود نام کشورشان را در سطح جهان مطرح کنند وگرنه «خرابکاری» و «سیاهنمایی» که هنر نیست! پرواضح است که مردم ایران «لودر» نمی خواهند که در کوتاهترین زمان ممکن فرهنگ و شرافت و انسانیت کشورشان را «شخم» بزند؛ مردم ایران یک «آینه» می خواهند از هرآنچه در کشورشان اتفاق می افتد، بی هیچ کم و کاستی! البته کسی منکر این مدعا هم نیست که «اتفاقات ناخواشایند» برای خودمان است و «گل و بلبل»اش برای دیگران؛ به عبارت دیگر هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد که اعضای یک خانواده مشکلات درونی خود را با یک غریبه (شما بخوان دشمن) به اشتراک بگذارند و این قاعده در عالم سیاست و دنیای کثیفی که همه گرگها برای ملت ایران دندان تیز کرده اند و از غم و مشکلات آنها شادمان می شوند نیز مصداق پیدا می کند.
البته در این بین، سهم قصور رسانههای دلسوز نیز کمتر از تیمهای خبری و جنجالسازیهای رسانهای همان طیف خاص نیست؛ هر کدام از ما به بهانه نقد اظهارات طیف روشنفکر سینما به رسانه او تبدیل شده و در مقابل از کنار «غریبیان!» به سادگی عبور میکنیم.
هر چند طی سالیان اخیر شاهد استقبال مردم از هنر ارزشی و فیلمها و سریالهایی نظیر «مختارنامه»، «یوسف پیامبر» (که محبوبیت این فیلم حتی به خارج از مرزها هم رسید و هماکنون نیز در بسیاری از کشورها در حال اکران است)، «چ»، «شیار143» و ... بوده و کارنامه سینمای دفاع مقدس به خوبی نشان داده که میلِ ذائقه مردم بیشتر به سمت کدام سینماست؛ اما طیف روشنفکر سینمای ایران با هوچیگری رسانهای به دنبال تصویرسازی از چهره خود در اذهان مردم هستند. تصاویری که اتفاقا بعضا با هتک حرمت ارزشهای همین مردم قرار است بنا شود! البته برای این جماعت همین بس که بهروز خان افخمی در موردشان گفت: «برخی ژستهای روشنفکری بی شرمانه است»! حالا آنها بمانند و همان «بیشرمی» که به دامنشان افتاده!
اما در پایان یک نکته باقی می ماند و آن این است که جامعه رسانه ای متعهد نباید اجازه دهد ارزش هنر اصیل (همان هنری که مورد تایید رهبری است) در میان گردوغبار فتنههای سینمای ایران گم شود. گم شدن خبر موفقیت فرامرز قریبیان در سپنتا نمونه بارز این «آلزایمر رسانهای» است که باید مراقب باشیم، دیگر «خبری« در این فضای مهآلود سرگردان نشود.